محل تبلیغات شما

زیر پوست زندگی



به نظرم هرکس تو هر حیطه ای که درس خونده باید کار کنه
مثلا این کاملا اشتباهه که یه پاتولوژیست بتونه یه آزمایشگاه پاتوبیولوژی داشته باشه درحالیکه هیچ سوادی تو حیطه ی آزمایشگاه نداره
اونا بهتره فقط آزمایشگاه پاتولوژی داشته باشن
همین چند روز پیش از بخش یه مایع مفصلی واسمون فرستادن
بگذریم از اینکه دکترایی که اون مایع هارو میفرستن هیچ اطلاعی از شرایط یه مایع استاندارد ندارن و مایعات ارسالی اکثر مواقع غیراستانداردن و معلومه طرف بلد نبوده مایع بگیره
داشتم میگفتم.مایع مفصلی رو دیدم و به وجود کریستال توش شک کردم
کریستال تو مایع مفصلی خیلی مهمه چون ازش میشه برا تشخیص عفونت مفصلی،آرتریت تروماتیک،آرتریت های مبتنی بر ایمنی و القا شده توسط کریستال یعنی نقرس و نقرس کاذب،سینوویت یا نءوپلاسم مبتلا کننده ی  مفصل استفاده کرد
وقتی دیدم زیر میکروسکوپ کریستال دیده میشه از اونجایی که ما برا دیدن کریستال به فیلتر نیاز داریم ولی فیلتر در اختیار نداریم و این کار مختص پاتولوژیسته مایع رو جدا کردم و گذاشتم وقتی پاتولوژیستمون تشریف فرما شدن بدم دستش ببینه
حالا تو آزمایشگاه ما روزی نزدیک 40 تا مایع میاد واسه آنالیز برا همین تو آنالیز مایعات حرفی واسه گفتن دارم و سرعت عملمم خیلی خوبه ولی بدون فیلتر نمیتونم جواب قابل اطمینانی بدم.مسءولیتشم نمیتونم قبول کنم.تازه همین شمارش و افتراق سلول هاش هم وظیفه ی من کارشناس آزمایشگاه نیس ولی انجامش میدیم و میذاریم تا پاتولوژیستای بی سوادمون تو اینجور چیزا بی سوادتر باقی بمونن
وقتی مایع رو تحویلش دادم گف مایع رو میخوام چیکار؟و با حالت دستوری گف لام بکش برام بیار
احمق اصلا حالیش نبود واسه دیدن کریستال لام نمیکشن و لام مرطوب تهیه میکنن
گفتم نیازی نیس لام بکشم یه قطره میذارین رو لام بعد روش لامل میذارین و میبینینش
گف باشه همون کارو بکن بذا خشک شه بیام ببینم!!!!!!!!!!!!!!
جانم؟؟؟
خشک شه بیای ببینی؟؟؟
یقینا انتظار یه لام با رنگ آمیزی اختصاصی رو داشت
لامو تحویلش دادم و رفتم
بعدا که جوابشو دیدم متاسف تر شدم
نوشته بود کریستال:نات سین
یعنی دیده نشد
و این برا مریضی که تو بخشه و منتظره ببینه چشه یعنی یه بن بست دیگه برا تشخیص بیماریش دلیلشم بی سوادیه کسیه که تو جایگاهیه که نباید باشه
و این یعنی یه فاجعه تو بخش درمان
این یعنی دردی که انتها نداره.این یعنی ناامیدی محض
این یعنی یه فاجعه ی تموم عیار

سلام
پستامو معمولا با سلام شروع نمیکردم چون عادت نداشتم واسه کسی بنویسم.بیشتر اوقات برا خودم مینوشتم.نمیدونم شایدم با سلام شروع میکردم.یادم نیس.خیلی وقته که چیزی ننوشتم
الانم نمیدونم چی میخوام بنویسم ولی میدونم که تا این پست به آخر برسه حالم خوب شده
بعد این همه مدت دارم تو وبلاگم مینویسم و نمیدونم از کجا شروع کنم و چجوری این فاصله ای که تو پستام اتفاق افتاده رو پر کنم

دوسش نداشتی ک هیچ وقت.فقط اداشو در میووردی
انگار ناامید شده بودی از خودت.از این همه بی احساس بودنت نسبت به آدما
تو هیچ وقت نمیتونی کسی رو دوس داشته باشی مگر اینکه وارد رابطه ای شده باشی
آره
شاید من واقعا از اون دخترام که به عشق بعد ازدواج اعتقاد دارن.من باید مجبور باشم تا کاری رو انجام بدم باید مجبور باشم به دوس داشتن کسی،تا بتونم دوسش داشته باشم
اما از اجبارم متنفرم
پس من چجور آدمیم؟
اصن آدم خوبیم یا آدم بد؟نکنه با احساس کسی بازی کنم؟نکنه کسی رو بشکنم؟نکنه تا عمر دارم شرمنده ی خودم و خدای خودم باشم؟نکنه عذاب وجدان خفم کنه؟؟؟

+خوبه،دیگه شرمنده ی خودم و خدای خودم نیستم.این آخرین باری بود که ما باهم حرف زدیم.امیدوارم درکم کنی

چرا اینجوری میشم؟چرا نگام جا میمونه؟خودم رد میشم و میرم ولی انگار چشمام نمیتونن از بهتی ک توش گیر کردن بیرون بیان
فقط میخوام تموم شه.سرمو میندازم پایین تا از هر برخوردی با هر آدم غریبه ای جلوگیری کنم.نمیخوام کسی رو ببینم و کسیم منو ببینه
فقط دنبال قدمای بابامو میگیرم
دلم آغوش خواهر کوچولومو میخواد.این مدت هربار زنگ زدم تا باهاش حرف بزنم خواب بود یا کلاس داشت یا
همین که میبینمش بغلش میکنم.لرزش خواهری رو تو بغلم حس میکنم.منم گریم میگیره
آروم آروم گریه میکنیم تا مبادا کسی صدامونو بشنوه
باهم حرف میزنیم اما آخر این همه گلایه از خدا،شکرش میکنیم.این اتفاقا چیزی جز امتحان الهی نیستن.خدا خواسته تو این موقعیت قرار بگیریم تا بعدا قدر خوشبختی ک نصیبمون میکنه رو بهتر بدونیم
میدونم اون روزای قشنگ میرسن.من به خدام ایمان دارم
حال نگامم خوب شده.دیگه گیر نمیکنه رو خاکستری های دور و برش بلکه تو آینه به رنگ  گلبهی لباسم چشمک میزنه

خدایا همیشه که ازت خواستم منو با خونوادم امتحان نکنی،پس چرا این امتحانای سختت تموم نمیشن؟
با دیدن درد کشیدن مامانم هزاربار منو کشتی
فقط شادی اونارو میخوام ازت
لبخند و شادی رو به این خونه برگردون
فردا تولد بنده ی محبوبته.تو رو به محمدت قسم میدم.خودت از دردای دلم باخبری خودت چاره ی دردام شو خدا

همین روزاس که پاییز برسه.فصل قشنگ تولد من
چند روز پیش وسایلامو بردیم و گذاشتیم خوابگاه.دو تا چمدون پر از کاپشن و پالتو و سوشرت و بارونی و . بود.بس که من سرماییمالان همه ی وسایلای من سرجاشونن.تختم مرتبه، کمدم هم همینطور.یه حس خوبی داره قبل دوستات کاراتو انجام بدی و وقتی اونا سخت درحال تلاشن تا تو اون شلوغ پلوغی وسایلاشونو جابجا کنن تو رو تختت لم بدی و تماشاشون کنی.وای از الان کیفور شدم
از همونجا هم من و مامان و بابا یه سر رفتیم خرید.روز قشنگی بود.
یه جورایی دلم واسه دانشگاه تنگ شده.با اینکه میدونم بعد تابستون دیگه خبری از تا لنگ ظهر خوابیدنا و سریال دیدنا نیس اما میخوام برم ارومیه.همین دلتنگی برا درس و دانشگاهه که باعث میشه تصمیم بگیریم از امسال سفت و سخت واسه ارشد بخونم.دیگه مطمءنم واسه ارشد چی میخوام.تصمیم نهاییمو گرفتم

هی به آیسان میگفتم آیسان میترسم اونی که تو بچگی میشناختمش اونقدری عوض شه که بعد دوباره دیدنش کلا نظرم نسبت بهش عوض شه
منظورم "ا.ر" هستش.اون شعرو هم اون واسم فرستاده.فک میکردم ازش خوشم بیاد ولی زمین تا آسمون باهم فرق داریم.
گفتم صب کن یه مخی ازش بزنم که موفق هم بودم ولی دقیقا بعد اون شعر و فردای همون روز بود که گفتم بذا بشناسمش ببینم آخه این کیه دارم مخشو میزنم.دیدم واویلا من کجا و این کجا.بی خیالش شدم.
به نظرتون مشکل پسند شدم؟خب عقاید طرف مقابلم برام مهمه.لیبرالیسم؟؟؟این مورد دیگه اصن تو کتم نمیره.نمیتونم با یه لیبرال ازدواج کنم.تا ببینم سرنوشت منو به کجا میکشونه
پ.ن: "ا.ر"همونیه که دارو تموم کرده و داداششم تو یونی خودمون ترم سه ی داروعه

یکم غم انگیزه
اینکه 10 روز بعد شروع زندگی مشترکت تو خونه ی خودت کرونا بگیری و نتونی حتی با عشقت غذا بخوری
چند روزه که درگیر این بیماریم
بابامم مبتلا شده. عذاب وجدان داره دیوونم میکنه
نگران مامانمم
مامانم بخاطر سندروم نفروتیکش داروهای ایمونو ساپرسیو استفاده میکنه
فاطی هم علائم کرونارو داره
امروز علی میگف اونم حس میکنه گلوش میسوزه
میدونین بیشتر از همه چی از چی ناراحتم؟
اینکه همه ی ما واقعا نکات بهداشتی رو رعایت میکردیم
و واقعا مراقب بودیم که طوریمون نشه اما آخرش اینطوری شد
فقط خدا خدا میکنم اتفاقی برا کسی نیفته چون تا آخر عمرم خودمو نمیبخشم
شمام مواظب خودتون باشین
شاید ماسک نزدنتون داره باعث میشه کسی که تو بیمارستان کار میکنه مبتلا بشه و بهترین روزای زندگیش با سختی بگذره
فقط همینو ازتون میخوام
مواظب خودتون باشین مواظب همدیگه باشیم

آخرین جستجو ها

السلام علیک یا فاطمه الزهراء سلام الله علیها داســـتـا نـــهـای دلـنـشـــیــن صـــــادق وبلاگ آموزشی آنلاین دبستان حکیم نصراله کمک دیجیتال نیستان نهاوند2(فرهنگی ،ادبی و....) سایت اصلی گیره کوچک کننده بینی Nose Up مجله اینترنتی صبحونه Rhonda's info دکوراسیون داخلی و بازسازی ساختمان پویش بلوط ریژاو